پرده دوم: عبادت، راه کشف رابطه با خدا
امام رضا(ع) میفرمایند: «اگر کسی بگوید چرای خدای متعال بندگان را به عبادت و بندگی فرمان داد؟ گفته میشود فرمان داد تا او را از یاد نبرند و آئین او را رها نکنند، و امر و نهیش را به بازی نگیرند، زیرا در آن آرامش و دوام آنان است. و اگر آنان بدون دستور به عبادت رها میشدند، روزگار بر ایشان طولانی میشد (سخت میگشت) و قساوت قلب پیدا میکردند.» قساوت قلب یعنی چه؟ یعنی انسان حقیقت بندگی را نمیفهمد و عطر زیبای بندگی را استشمام نمیکند. این را انسان باید ابتدا با قلبش بفهمد و سپس در چشمهایش دیده شود. اگر کسی بندگی نکند، قساوت قلب پیدا میکند، یعنی این حقیقت را نمیفهمد. خدا این عملیات را قرار داده تا انسان این حقیقت را بفهمد، این دستورات را داده تا انسان فراموش نکند که بنده است.
در عبادات، به ویژه نماز، مهمترین کاری که صورت میگیرد قطع رابطه با دیگران است. اعتکاف بوی قطع رابطه با دیگران میدهد. حج سرشار است از قطع رابطه با دیگران. روزه سرشار و لبریز است از قطع رابطه با دیگران، حتی با نیازهای طبیعی و غریزی خودت. در روزه من نیاز به طعام را هم برآورده نمیکنم. من با خوراکیهای عالم رابطهای دارم که در روزه این رابطه را هم قطع میکنم. انسان تا همه رابطههایش را قطع نکند، آن رابطه حقیقی را، که همان رابطه با خداست، به دست نخواهد آورد.
عبادت یعنی قطع رابطه با دیگران و مقیم در خانهی خدا شدن، برای رسیدن به آن رابطه نامرئی و مرموز؛ رابطه با خدا. عبادت راه برقراری این ارتباط است. من عبادت میکنم تا بلکه این رابطه برقرار شود و من آن را تجربه کنم، تا بعد از آن در این رابطه سیر و سلوک کنم، این رابطه را تقویت کنم و از این به بعد خودم را فقط در این رابطه ببینم و بیایم و فقط این رابطه را بخواهم.
عبادت یعنی وقت گذاشتن برای کشف این رابطه. نباید نوک زد! باید وقت گذاشت. اعتکاف به همین دلیل ویژه است. انسان سه روز «وقت» میگذارد.، سه روز دنبال صاح خانه میگردد و زمزمهاش این است که ای خدایی که نمیبینمت، نمییابمت، نمیچشمت! تو کجا هستی؟! چگونه با من ارتباط برقرار خواهی کرد؟! کِی وجود تو را بیشتر لمس خواهم کرد؟! کِی حضور تو را بیشتر حس خواهم کرد؟! کِی میفهمم تو چگونه هستی؟!
وای برکسی که پیش خدا برود و از خدا چیز دیگری غیر از خود خدا بخواهد. انسان باید همیشه با خدا این نجوا را داشته باشد: «خدایا اول خودت را به من بده. چرا من نباید با تو ارتباط داشته باشم؟» جوانی را دیدم که پیش یک اهل دلی رفته بود و به او میگفت: «من چرا نباید با جنس مخالف ارتباط داشته باشم؟ من چرا نباید دوستی داشته باشم؟» به خودش میپیچید و این حرفها را میزد. و آن اهل دل هم به زور اشکهایش را پنهان میکرد و به خود میپیچید، به وجد آمده بود. این جوان به دنبال رابطهای بود که نیاز داشت، او هم به یاد رابطهای افتاده بود که نیاز داشت. چرا من تو را آنگونه نخواهم که دیگری، دیگری را میخواهد؟
منبع : کتاب شناخت رابطه عبد ومولا . نوشته علیرضا پناهیان